وقتی عید میاد،،،،
،،،،،،،،وقتی عید میاد،،،،دوست داری از همه عید ی بگیری،،،دوست داری بری عید دیدنی دوست داری بری بگردی. بخندی. دوست داری دلت. با اومدن سال نو زنده بشه .جسمت با وزیدن باد بهاری نفس بکشه. روحت با خندیدن کنار پدر،مادر،،و،،،شاد بشه،عید اومد ای مهربون، اما دور از همه ،،واسه خودم و شوهرم اینبار دلم نگرفت هر چند هیچوقت نمیشه این مسئله رو هضمش کنیم ،اینبار دلم واسه نفسم مریم بد جوری گرفت،،حس میکنم با اینکه سنش کمه ولی میدونه غربت چیه و چه بار سنگینیه،،،،،،،،،،،،،،،،واقعاً سنگینه،،،،،،،،،،،دیروز با بابا تلفونی حرف زدم ازم پرسید که مریمی چرا پشت تلفن زیاد حرف نمیزنه بچههای فامیل هم سنّ مریم بلبل زبونن،و کلی زبون میریزن،،،بی اختیار اشکام سرازیر شد، یه بغض تو گلوم بود بغضی به نام تنهایی،،،واسه بابا توضیح دادم که اونجا اجتماع و هم زبونی خیلی تاثیر داره روی زبون بچه ،،،اینجا مریمی تو خونه منو داره و باباییشو .بابائی که اکثر اوقات روز کار میکنه ،میمونه من که واقعا تلاشمو میکنم،،،ولی کافی نیست،بیرون از خونه تو مهد همه سوئدی حرف میزنن یعنی دنیای زبان دیگر. همینطور بقیه محوطه بیرون،،،،بابائی یه جمله جوابم داد ،،،حالا که دورین، دوست داریم با شنیدن صداتون دلمون شاد بشه ... خدایا اگر چه این خونواده کوچیکمون اطرافش کسی نیست و تنهایییم ولی مهربون تورو اون بالا همیشه و هر جا داریم*خدایا هیچوقت تنهامون نذار*