maryammaryam، تا این لحظه: 15 سال و 22 روز سن داره

با *آمدنت و گریستنت*از ته دل میخندیم

*ماه و ستاره*

1390/12/16 20:42
292 بازدید
اشتراک گذاری

از اونجا قصه شروع شد که منو مریم جون غروب قدم میزدیم بیرون، هر سمت راه می‌رفتیم ماه تو اون شب قشنگ جلومون بود،،،مریمم با لبخند دست واسش تکون میدادبای بای،،جالب اونجا بود که  یه ستاره کنار ماه بود مریم صداش میکرد نی‌نی،،،از اون موقع مریم جون شبا کنار پنجره با ماه و ستاره حرف میزنه،،،دست واسشون تکون میده،،،از تو اتاق واقعا منظره ماه ستاره زیباست*

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ماهان نفسی
15 اسفند 90 2:37
دوسته من من دوستدارم با شما تبادل لینک کنم اگه موافقیت خبرم کنید