*ماه و ستاره*
از اونجا قصه شروع شد که منو مریم جون غروب قدم میزدیم بیرون، هر سمت راه میرفتیم ماه تو اون شب قشنگ جلومون بود،،،مریمم با لبخند دست واسش تکون میداد،،جالب اونجا بود که یه ستاره کنار ماه بود مریم صداش میکرد نینی،،،از اون موقع مریم جون شبا کنار پنجره با ماه و ستاره حرف میزنه،،،دست واسشون تکون میده،،،از تو اتاق واقعا منظره ماه ستاره زیباست*
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی