maryammaryam، تا این لحظه: 15 سال و 28 روز سن داره

با *آمدنت و گریستنت*از ته دل میخندیم

هم بازی

1391/1/8 19:41
248 بازدید
اشتراک گذاری

امروز ،مریم جون خیلی ساکت بودی ،حوصله هیچی‌ رو نداشتی ،وقتی دیدم بی‌ حالی‌ دلم گرفت، بردمت بیرون دوچرخه سواری،ولی‌ بر عکس همیشه زودی خسته شدی گفتی بریم خونه،اوردمت خونه  تو وان حموم اب و اسباب بازی  پر کردم که بازی کنی‌،هنوز ۵ دقیقه نبود که داخلش رفته بودی،گفتی دیگه بسته،باهات قایم موشک بازی کردم ،دیدم نه‌ مریم ماما،واقعا حوصله نداره ،خوب که فکر کردم دیدم امروز صبح که تو مهد بودی پیشه دوستات،چه خندونو خوشحال بازی میکردی ولی‌ وقتی اومدیم خونه بی‌ حوصله شدی،،،،گًل من الان خوب میفهمم که یه هم بازی میخوای یه خواهر یا یه برادر،بشینین با اسباب بازیهاتون بازی کنین بدو بدو کنین ،بخندین تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com ،،،دختر گلم انشالله که به موقش برات یه هم بازی یه خواهر یا یه برادر سالم و تپلی میاد و خدا جون این خانواده کوچیک اما گرممونو بزرگو گرمتر میکنه،،،انشالله

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)